معرفی رمان:
رمان داو اول _ ساجده دانشجوی سال سوم مهندسی کامپیوتر است که همیشه زیر سایه خواهرهای زیباتر از خودش زندگی کرده است. او درصدد ازدواج، با یکی از همکلاسیهایش است که با افتادن در دام یک رسوایی، زندگیاش بیش از پیش دچار آشوب میشود. تلاش برای برگرداندن همه چیز به حالت عادی، او را در مسیری پیشبینی نشده قرار میدهد.
رمان داو اول
قسمتی از رمان:
به جوش کوچیک روی چونهم، داخل آینه دستشویی دانشکده، نگاه کردم و آروم فشارش دادم. اتفاقی نیفتاد؛ به نظر میرسید تا یک هفتهی دیگه هم این جوش قرمز رنگ از بین نمیره.
در دستشویی باز شد و دو دختر سال پایینی که من از روی قیافه اونها رو میشناختم، وارد شدند. یکی از اونها گریه میکرد و دومی که دوستش بود، سعی میکرد دلداریش بده. دستشویی دانشکده همیشه محل گریه کسانی بود که یکی ردشون کرده بود.
حاضر بودم سر معدل این ترمم شرط ببندم که سلطان قلبهای دانشکده، مهرداد سعادت، دلش رو شکونده بود. دوستِ دختر شیر آب رو باز کرد و کمکش کرد صورتش رو بشوره. تازه وضو گرفته بودم. آستینهای مانتوم رو پایین دادم و مشغول پوشیدن جورابهام شدم. دختری که گریه میکرد و الان فهمیده بودم اسمش کیمیاست، گفت:
– بیشعور! حتی نذاشت حرفم رو تموم کنم.
– حداقل تلاشت رو کردی. بهتر از اینه که بعداً پشیمون بشی چرا امتحان نکردی!
و دستمالی رو به کیمیا داد، تا صورتش رو خشک کنه. دستم رو شستم و دستمال برداشتم تا دستم رو خشک کنم.
سر تا پای کیمیا رو بررسی کردم؛ قد بلند بود با پوست سفید و بینی قلمی. حتی از هانیه هم که خودش رو زیباترین دختر فامیل میدونست، زیباتر بود. هنوز هم نمیفهمیدم چرا این جور دخترها دنبال پسرهایی میرن که میدونن ردشون میکنن؟
پیشنهاد میشود
رمان بزرگ زاده متواری | ماها کیازاده
خلاصش که جذابه 💗🤝